"ن" برام می نویسه: اوضاع و احوال ِ این روزهات خوبه الهه؟ مکث می کنم. طبق ِ عادت میام که یک نفس ِ عمیق بکشم تا اوضاع احوالم رو بفهمم و ذهنم شفاف بشه، که یکهو یادم می افته من دیگه نمی تونم نفس بکشم. توی ریه هام پُر از سنگ شده و هوای دورم پُر از سنگریزه. همه چیز طوسیه و اٌفقی هرچند سراب آلود، دور و مه آلودی هم در کار نیست. من قبل از اینکه بفهمم آماده ی پرواز مع شده ام به همون دره ای که نباید؛ اینقدر وزین بودم که دیگه جای اضافه باری برای حمل یادآورهای مثبت از جنس نوشته های دفترم
183بار جا ماندن از
پونزده، پنجاه و نُه، سی
ِ ,اوضاع ,بفهمم ,پُر ,احوال ,بکشم ,و احوال ,پُر از ,اوضاع و ,احوال ِ ,هم در
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت